محل تبلیغات شما



گاهی هم آدم چیزای زیادی تو قلبش هست که از ته دل اونا رو اون لحظه میخواد ولی هیچ کس و هیچ چیز، نه دست به دست هم میدن و نه کمکت میکنن که اون اتفاق بیفته و تو مجبوری مدارا کنی . آخرین دقایق بهار قرن . آخرین لحظات بهار در قرن بعد دیگه هیچ کدوم ما زنده نیستیم . کاش قدر لحظه هامونو قشنگ تر بدونیم
یه چند وقتی هست یجوری عم نمیدونم چجوری! انگار یجایی از این جهان یه اتفاقی افتاده که که به مزاج من خوش نیست . حتی نمیدونم کدوم اتفاق و چه اتفاقی این روزا خیلی مضطربم کارامو میکنم ،راه هام رو میرم ولی انگار کامل نیست ! اصلا نمیخندم اینکه چرا این همه غمگینم این همه غم از کجا میاد . نمیدونم ! +لطفا حرف بزنید :)
این چند مدت خیلی استرس دارم.متاسفانه هیچ وقت نتونستم در برابر اتفاقات یهویی و موقعیت های اضطراب زا خودم کنترل کنم.نمونش موقع امتحانات!یعنی من تا یادمه همش از جواب دادن واهمه داشتم،مثلا یادم میاد سال اول راهنمایی که بودم هر چی علوم میخوندم نمیتونستم به استادم شفاهی جواب بدم و استادم هر جلسه که میومد از من میپرسید و به گمونم فک میکرد من ازون دانش آموز تنبلام که یبار پیش خودم فک نکنم که اگه این جلسه پرسید جلسه بعد نمیپرسه!حالا این جواب ندادنا یه طرف اینکه حس

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

عشق من بی نهایتی است مطلق...